خاطرات فرمانده ی بدری

تعداد بازديد :  
تاريخ : برچسب:,

انتقام

یکی از بچه هاچند ماهی بود دست کومله ها ی منافق اسیر بود و تازه برگشته بود. هنوز جای شکنجه روی بدنش مانده بود.وقتی سوار قایق شدیم بریم عملیات،داد زد:پدرشان را در می آوریم انتقام می گیریم.

اما آقا مهدی گفت:تو نباید بیایی،ما برای انتقام جویی نمی رویم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:
ارسال توسط مهدی رضائی